love
هر دم ازعمرمی رود نفسی چون نگه میکنم نمانده کسی ای که پنجاه رفت و درخوابی مگراین پنج روزدریابی خجل آنکس که رفت و کارنساخت کوس رحلت زدند و بارنساخت عمر.برف است و آفتاب تموز اندکی مانده"خواجه غره هنوز هرکه آمدعمارتی نوساخت رفت ومنزل به دیگری پرداخت برگ عیشی بگورخویش فرست کس نیارد ز پس توپیش فرست ای تهیدست رفته دربازار ترسمت برنیاوری دستار
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |